- آج هاکردن
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
معنی آج هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
ریختن و جا دادن، جا کردن
پیشگیری از نزاع
موقعیت و فرصت مناسب پیدا کردن، عادت کردن، راضی کردن
چس هکاردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
موی دماغ کسی شدن
چیره کردن، غالب کردن، زاویه دادندسته های شالی به گونه
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
رد کردن، دور کردن
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
مرتب کردن، جور کردن
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
جمع آوری کردن، مرتب کردن
تیز کردن
تیز کردن
پیله کردن، لجاجت به خرج دادن
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
لج کردن، بیماری مسری
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
ماست بندی کردن
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
بستن در، بدرقه کردن
قی کردن، کنار نهادن
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
شکافتن، باز کردن، جدا کردن
بریدن پای حیوان زنده، چاق شدن، فوت کردن، دمیدن، باز کردن، پی بردن، پی بردن به اسرار
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
عصبی شدن و لج کردن
احساس سوزش نمودن